آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

شش ماهگیت مبارک دختر نازم

 ماهگیت مبارک خانم خوشکله سلام به روی ماهت دخترکم. وای که چه زود داری بزرگ میشی نازنینم. به همین زودی نیم سال از اومدنت در آغوش من و بابایی میگذره!!! عقربه های ساعت دارن بدو بدو رو به جلو حرکت میکنن تا روزها زودتر بگذرن و ماهها از پس هم بیان تا دخملی نازمون بزرگ و بزرگتر بشه. الهی فدات بشم گل دختر مامان. توی اینماه که گذشت یک په په خور قهار شدی و کلی فرنی و حریره بادام خوردی و به امید خدا از امروز به بعد لیست منوی غذاییت هر ماه رنگینتر و خوشمزه تر میشه. اگه بخوام از کارهایی که توی شش ماهگیت جدیدا انجام میدی بگم باید از نشستنت بگم مامانی. شما میتونی حداقل 10 دقیقه بدون کمک بشینی، البته بعد از گذشت حدودا پنج دقیقه کم کم تعادلت ...
29 ارديبهشت 1391

مادرم روزت مبارک

مادر بودن سخت ترین و پرمشقت ترین کار دنیا است که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند اندکی عشق است، مادرم تورا عاشقانه دوست دارم و با تمام وجودم به تو عشق میورزم روزت مبارک باد دختر ماهم آیسا خانم خوشکلم. امسال با حضور گرمت من رو به معنای واقعی مادر کردی، خیلی خوشحالم که لایق داشتن کوچولوی ماهی مثل شما هستم. دخملی عزیزم، امسال بهترین هدیه روز زن و مادر برای من شما بودی ، اما بابایی لطف کرد و یک گردنبند خیلی خوشکل برای من و یک دستبند خیلی ناز برای شما هدیه خرید. بابایی گل من از طرف خودم و دختر کوچولومون از صمیم قلب تشکر میکنیم. ...
23 ارديبهشت 1391

بیب بیب بیب برید کنار آیسا خانم داره میاد

    آن روز که به دنیا آمدی، یک نفر بودی برای یک دنیا، ولی حالا یک دنیا هستی برای من     نازگلکم ، فرشته کوچولوی مامان.مبارکهههههههه ، گرفتن گواهی نامه رانندگیت مبارک باشه خانم کوچولو  فدای اون پاهای کوچولوت برم من، اولین گامهای مستقلت رو امروز با کمک روروک برداشتی نازنینم. امروز کاملا بطور ناگهانی وقتی گذاشتمت توی روروکت که بازی کنی ، دیدم به به خانم کوچولومون داره پشت سرم میاد ، از شدت خوشحالی یک فریاد بلند سر دادم و کلی هورا کشیدم. شما هم که کلی از این حرکت مامانی خوشت اومده بود کلی ذوق کردی و دائما مثل فنر توی روروکت بالا و پایین میشدی و هر از گاهی یک قدم کوچولو هم ب...
8 ارديبهشت 1391

پنج ماهگیت مبارک دختر نازم ღღღ

دختر خوشکل و دوست داشتنیم تولد 5 ماهگیت مبارک عزیز دلم شکر خدا یک ماه دیگه هم به خوشی سپری شد و شما عزیز دردونه مامان ، یکماه بزرگتر و در عین حال شیطون تر شدی . الهی فدای کارهای با نمکت بشم من.قربونت برم من فسقلی با نمک.جدیدا یادگرفتی برای جلب توجه و یا نشون دادن اعتراضت انگشتهای دستت رو مشت میکنی و دست و پای کوچولوت رو محکم صاف میکنی و شروع میکنی به گفتن  کلمه "بوووووووووو"!!!! وقتی به طرفت نگاه میکنم یا بلند صدات میکنم ، خوشحال از اینکه تونستی جلب توجه کنی یک خنده بلند سر میدی و باز کارت رو تکرار میکنی. الهی فدای چشمای نازت بشم من که وقتی خواب داری پر از اشک میشن و دائما با حالت التماس به مامانی نگاه میکنی و از...
29 فروردين 1391

اولین گردش آیسا خانم در سال 1391

سلام به روی ماهت آبنبات مامان. دختر ماهم هزار ماشاءالله برای خودت خانم شدی و با گرمتر شدن هوا تفریح رفتن سه تایی شروع شدش. امروز برای اولین بار من و بابایی تصمیم گرفتیم دختر نازمون رو ببریم پارک برای گردش. اینقدر از گشت و گزار و چرخیدن توی پارک خوشت اومده بود که نگو. وقتی به آبنماهای وسط پارک نگاه میکردی با کلی ذوق میخندیدی. با دقت تمام به درختهای سبز و بلند نگاه میکردی و با وزیدن هر باد ملایم بهاری به صورت ناز و کوچولوت خنده سر میدادی. خلاصه که بهمون حسابی خوش گذشت با حضور شما آیسا خانم گل. دوستت داریم مامانی و امیدوارم همیشه از تمام لحظات زندگیت لذت ببری نازنینم. این هم دو تا عکس یادگاری از اولین پارک رفتنت عزیز دلم: ...
20 فروردين 1391

آیسا به به خور میشه

دختر عزیزم. فدای اون لپهای تپلت برم مامانی. از امروز که روز جمعه هستش من و بابایی تصمیم گرفتیم یواش یواش به به خوردن رو به شما یاد بدیم و برای شما به به درست کنیم. البته هنوز یک کوچولو زود هستش اما وقتی با آقای دکترت مشورت کردیم ، گفتن از ابتدای ماه ششم میتونید شروع کنید ولی ما یکمی زیر آبی رفتیم و حدودا 10 روز زودتر از موعدی که دکتر گفتن برای شما به به درست کردیم. اولین کار آماده سازی وسایل پخت غذا برای شما نازگلم بودش که با حضور خودت رفتیم بازار مسگرها و یک قابلمه فسقلی و تپلی درست عین خودت برات خریدیم. آخه من خیلی جاها در مورد فواید این نوع ظروف برای بدن خوندم و با مشورت گرفتن از دکترت برات قابلمه مسی کوچولو خریدم. بعدشم طبق دستور...
19 فروردين 1391

شیرین کاریهای شیرین عسل ما

دختر شیرینم، قند نبات خوشکلم. هر چی از بامزه شدنت بگم کم گفتم ملوسکم اینقدر ناز و خواستنی شدی که گاهی اوقات میخوام فقط بپرم بخورمت. این روزا حسابی داری از خودت کارهای جدید نشون میدی. البته همه کارهات حساب و کتاب شده هستن. از اول صبح که حدودا ساعت 7 صبح هستش وقتی بیدار میشی که شیر بخوری قیافت کاملا خواب آلوده اما من نمی دونم شیر مامانی چی داره که یکهو شروع میکنی به شیطنت کردن، اولش که با خنده به من و بابایی نگاه میکنی که برق چشمات قشنگ داد میزنه که یعنی بیدار بیدارم. بعدش شروع میکنی به درآوردن سر و صداهای عجیب و غریب البته با صدای بلندی که هرکس دیگه ای خواب باشه حتما بیدار میشه. فورا پاهات رو جمع میکنی توی شکمت و سعی میکنی با دس...
14 فروردين 1391