آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

شش ماهگیت مبارک دختر نازم

1391/2/29 11:06
نویسنده : مامانی
617 بازدید
اشتراک گذاری

 ماهگیت مبارک خانم خوشکله

سلام به روی ماهت دخترکم. وای که چه زود داری بزرگ میشی نازنینم. به همین زودی نیم سال از اومدنت در آغوش من و بابایی میگذره!!!

عقربه های ساعت دارن بدو بدو رو به جلو حرکت میکنن تا روزها زودتر بگذرن و ماهها از پس هم بیان تا دخملی نازمون بزرگ و بزرگتر بشه.

الهی فدات بشم گل دختر مامان.

توی اینماه که گذشت یک په په خور قهار شدی و کلی فرنی و حریره بادام خوردی و به امید خدا از امروز به بعد لیست منوی غذاییت هر ماه رنگینتر و خوشمزه تر میشه.

اگه بخوام از کارهایی که توی شش ماهگیت جدیدا انجام میدی بگم باید از نشستنت بگم مامانی. شما میتونی حداقل 10 دقیقه بدون کمک بشینی، البته بعد از گذشت حدودا پنج دقیقه کم کم تعادلت بهم میخوره و سعی میکنی با نگهداشتن دستهای کوچولوت به دو طرف حفظ تعادل کنی عزیز دلم.

کار جدید دیگه ای که انجام میدی دور زدن دائم روی تشکت هستش عزیزم. با اینکه از وقتی که 3 ماه و نیمت بود شروع به غلت زدن کردی اما هنوز پیشرفتی در سینه خیز رفتن نداشتی، بجای رفتن به طرف جلو دائم رو تشکت دور خودت دور میزنی!!!

شدیدا عاشق آینه هستی. در هر حالت وقتی جلوی آینه قرار بگیری شروع به خندیدن میکنی. حتی اگر در حال کشیدن جیغ بنفش باشی.خلاصه یکجورایی آینه وسیله نجات ما از دست گریه های ناجور شما شده مامانی.

وقتی میخوای شامت رو با آب میوه بخوری اینقدر بانمک دهنت رو باز و بسته میکنی که نگو. فدای لبهای نازت برم من مامانی.

روز چهارشنبه بردیمت چک آپ شش ماهگیت پیش آقای دکتر که شکر خدا همه چیز عالی بودش:

وزن: 8900 گرم

قد: 69.5 سانتی متر

دور سر: 43 سانتی متر

روز پنجشنبه هم برای زدن واکسنت به مرکز بهداشت رفتیم . با اینکه برات آب قند آماده کرده بودم که پیش از واکسنت برای کاهش درد بهت دادم و نوش جان کردی و بعد از زدن واکسنت هم برات کمپرس سرد گذاشتیم اما باز هم خیلی جیغ بنفش کشیدی تا توی ماشین خوابت برد.

هر 4ساعتی یکبار بهت قطره استامنیوفن دادیم ، در طول روز راحت خوابیدی من و بابایی هم خوشحال از اینکه این یکی هم به خیر گذشت اما....

امان از شبش. از ساعت 12 شب تا ساعت 10 صبح روز بعد دائم بیدار بودی و توی تب میسوختی. هر چقدر پاشورت کردیم و سعی کردیم بخوابونیمت نشد که نشد تا بعد از ظهر روز جمعه خیلی ناآروم بودی و تن کوچولوت داغ بود. واااااااااای امان از دست این واکسنها که تن آدم رو به لرزه در میارن . خدا رو شکر یکبار دیگه هم گذشت و تا شش ماه دیگه راحتیم.

دختر نازم خیلی دوستت داریم و همیشه برات دعا میکنیم که تن نازت نیازمند  طبیبان نباشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان ابوالفضل
1 خرداد 91 15:58
شش ماهگیت مبارک گل دخملی


مرسی مامان ابوالفضل جون
مامان ساینا
2 خرداد 91 15:18
6 ماهگی مبارک آیسا جون


مرسی از لطفت مامان ساینا جون
هدی (مامان امیر مهدی )
3 خرداد 91 8:23
خوکشل خانوم تولد 6 ماهگیت مبارک


مرسی هدی جونم ممنونم
بابا
4 خرداد 91 8:11
6 ماهگیت مبارک
خدا رو شکر هم بخاطر نتیجه چکاب و هم به خاطر اینکه تا 6 ماه دیگه نیازی نیست واکسن بزنی.


من هم خیلی خوشحالم که تا شش ماه راحتیم.
ژاله
6 خرداد 91 16:28
مبارک باشه عزیزم ایشااله آیدا و آیسا دوستای خوبی برای هم باشن. منم شما رو لینک کردم


منم امیدوارم عزیز دلم.مرسی از لطفتون
مامی سمیرا
7 خرداد 91 14:08
عزیزم خدا رو شکر
دخترای منم با آیسا تو یه روز بدنیا اومدن اما من هنوز واکسن نبردم بزنم!!!

ازآشناییتون خیلی خوشحالم، نازی انشاالله به خوشی واکسنشون بگذره
مامی سمیرا
8 خرداد 91 22:06
منم لینکتون کردم دوستم بووووووووووس
فاطمه سادات
9 خرداد 91 11:27
خاله سميه من لينك نكردي
ژاله
9 خرداد 91 19:34
آیسا جان 6 ماهگیت مبارک باشه گلم
ملوس
12 خرداد 91 3:08
عزیزم ممنونم ازینکه قدم به خونه دله من یعنی وبلاگم گذاشتی وبا دعای قشنگت دلم رو شاد کردی...
خاله سحر
14 خرداد 91 10:43
سلام خاله جون.من واقعا شرمندتم خاله به خاطره غیبت طولانیم.منو ببخش خیلی خیلی خیلی بانمک شدی یه جورایی خوردنی شدی. با اینکه آخرای هفته میبینمت ولی اصلا غریبی نمیکنی تا میبینمت شروع میکنی به خندیدن اینجاست که خاله میخواد بخورتت
مامان ساینا
15 خرداد 91 23:00
مامان سمیه عکس بذار از آیسا جون. دلمون تنگیده
سارا-تارا
16 خرداد 91 10:16
آی قربون دخملی بشم با این کارهایی که بلد شدی بکنی... آفرین به دخمل گل.


مرسی سارا جون. مرسی از اینکه به ما سر میزنی
سحر مامان آراد
20 خرداد 91 18:31
جیگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگررررر نیم سالگیت مبارکککککککککک


مرسی خاله سحر جون