آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

چهار ماهگیت مبارک عزیزم

سلام کوچولوی دوست داشتنی من. الهی فدات بشم مامانی. چهارماهگیت مبارک نازگلم.حسابی شیرین و دلبر شدی و البته یکمی هم لوس کلی کار جدید یادگرفتی عزیزم. اولین و جالبترین کاری که دوست دارم برات بنویسم غلت زدنته. به محض اینکه روی زمین میخوابونیمت، فورا میچرخی و به شکم میشی اما هنوز بلد نیستی خودت به کمر برگردی اونوقته که دادت در میاد و یک جیغ بنفش سر میدی. و گاهی اوقاتم وقتی به شکم میشی شروع میکنی به مکیدن دستت یا پتوت که اونوقت ما مجبور میشیم برگردونیمت و بازم جیغ بنفشی سر میدی که چرا تکونت دادیم. خلاصه در هر صورت شیطنت میکنی و باید حسابی مراقبت باشم. دائما در حال مکیدن انگشتات هستی و کسی جرات نمیکنه دستت رو از دهن کوچولوت در بیاره چون با...
27 اسفند 1390

زیباترین و رویایی ترین روز زندگی ما

ما به نام هم بودیم؛ از همان روز نخست که خداوند نام هر جفت عاشقی را بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق، کنار هم نوشت ما به نام هم بودیم این راز را خدا می دانست و  کلامی زلال تر از آیینه که در انتهای شب فاصله محرم دلتنگی های مشترکمان بود. ما به نام هم بودیم؛ مثل عطر پراکنده در هوای غروب که هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می کشاند مثل روشنای مهتاب پشت پنجره که در چشم های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی اندازد. ما به نام هم بودیم؛ زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب ترک خورد و دانه های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداش...
23 اسفند 1390

نوروزت مبارک فسقلی مامان

زیباترین هدیه آسمونی، دختر نازنینم. اولین عید نوروز زندگیت رو بهت از صمیم قلب تبریک میگم. قشنگترین بهونه زندگی من و بابایی، دختر خوشکلم بازم یکسال دیگه با تمام خوشی ها و شیرینیهاش گذشت و سال جدید با تمام امید و آرزوهای جدید داره میاد. سال ٩٠ برای ما خیلی سال پر خیر و برکتی بود، چون دقیقا لحظه تحویل سال ما در راه مکه بودیم و شاید باورت نشه که چه حال و هوایی داشتیم. یکی از رویایی ترین لحظه های زندگیمون بود،من دقیقا دو روز قبلش از حضور تو در وجود خودم با خبر شده بودم  و بهترین لحظات آسمانی رو داشتم تجربه میکردم .  روزای اول سال که همه میرن به مهمونی و بهم تبریک میگن ،من و بابایی و البته شما داشتیم از مهمونی خ...
23 اسفند 1390

تولدت مبارک ای مهربان ترین ، مادر عزیزم

مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای زمان جاوید و روز تولدت تا پایان روزگار، مبارک باد   مامان گلم تبریک من رو از صمیم قلب بپذیر امیدوارم 120 سال زنده باشی و ما از همنشینی باهات لذت ببریم. خدایا بخاطر این نعمات بیکرانت هزاران بار شاکرم ...
16 اسفند 1390

تولدت مبارک همسر عزیزم

    امروز خورشید درخشان‌تر است و آسمان آبی‌تر نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد و پرنده آواز  جدید می‌سراید امروز بهاری دیگر است در روز تولد مهربان‌ترین در میلاد کسی که  چشمانم با  حضورش بارانی است امروز را شادتر خواهم بود و دلم را به میهمانی آسمان خواهم برد جشنی برای میلادت بر پا خواهم کرد تمامی گلها و سبزه‌ها در میهمانی ما خواهند سرود ای مهربان‌ترین روزهای زندگی هر روز گوارا باد همسر عزیزم میلادت مبارک   آیسا خوشکله امروز روز تولد بابایی هستش. امسال بهترین و زیباترین هدیه بابا شمایی نازگ...
9 اسفند 1390

هورااااااا بازم اسفند

سلام به نفس مامان. قربونت برم مامانی بازم یک اسفند دیگه اومد و برای من کلی خاطره تداعی شد. اسفند همیشه برای من ماه خاصی بوده. اولا مهمترین اتفاق اسفند برای من تولد مامان گلم بود که 16 این ماه هستش ، کم کم چون بعدش در تکاپوی عید و خوشی و سرور بودیم اسفند برام  هیجان برانگیزتر شد. وقتی با بابایی آشنا شدم متوجه شدم که تولد بابایی هم توی همین ماهه. خوب جذابیتهای این ماه برام خیلی بیشتر شد. تا اینکه تصمیم گرفتیم روز 23 اسفند با گرفتن زیباترین و به یادماندنی ترین مجلس عاشقانه به هم برای همه ی عمر طعم شیرین زندگی مشترک رو بچشونیم  و خلاصه ماه اسفند برای من هزار برابر عزیزتر شد و بهترین اتفاقی که برامون پیش اومد 28 اسفند پار...
7 اسفند 1390

چند تا عکس از سه ماهگی نازگلم

کادوی ولنتاین و سه ماهگی آیسا خانم ( از طرف مامان و بابا ) لباس قشنگی که مامان جون( مامان بابا علی) برای نوه نازش بافته: وقتی دخملی ناز از حموم اومده بیرون و میخواد به خواب ناز بره: الهی فدات بشم که روز به روز داری بانمکتر میشی بوس دخمل نازم   ...
30 بهمن 1390

سه ماهگیت مبارک

 ماهگیت مبارک ناز گلکم هورااااااااا آیسا خوشکله سه ماهه شدی مامان شکر خدا الان حدود 10 روزی میشه که به طور کلی از دست دل دردهای نوزادیت زاحت شدی و داری از زندگی لذت میبری. اینقدر ناز و خواستنی شدی که نگو، خنده های سایلنتت ، اغو بغو کردنهای بانمکت، دست و پا زدنهای فراوونت همه و همه داره روز به روز شیرینترت میکنه بعدازظهرها وقتی بابایی از سرکار میاد کنارت میشینه و باهات حرف میزنه اولین کلمه ای به بابایی میگی کلمه آقا هستش  جدی جالبه ها تو به جز برای بابایی برای هیچ کس تا الان نشنیدم این کلمه رو بگی الهی فدای لب و دهن نازت برم من که مثل پسته میمونه کوچولو و خوردنی، اینقدر بامزه زبونت رو تو دهنت میچرخونی که نگو و گاهی وق...
29 بهمن 1390

مهمونی ویژه برای آیسا خانم

آیسا جونم امروز بعدازظهر همکارهای مامانی اومده بودن دیدن تک دونه دخمل نازمون. همه کلی از دخمل نازم خوششون اومده بود و کلی باهات بازی کردن و شما دخمل خوبی بودی و اولش یکمی برای خاله ها خندیدی و تو بغلشون رفتی و مابین مهمونی یک چرت کوتاه زدی تا هم خستگی خودت رفع بشه و هم مامانی بتونه با خیال راحت تری از مهمونا پذیرایی کنه . خلاصه یک مهمونی ویژه برای آیسا فسقلی برگزار شد که شکر خدا خوب بودش و همه از در کنار هم بودن لذت بردیم( منم که بعد از گذشت 4 ماه همکارام و دوستای نازنینم رو میدیم خوشحال شدم) آیسا جونم جای خاله کتی و خاله فائقه توی جمع دوستامون خیلی خالی بود حیف که خاله ها  اینجا نیستن که دخمل نازم رو از نزدیک ببینن. راستی...
26 بهمن 1390