زیباترین و رویایی ترین روز زندگی ما
ما به نام هم بودیم؛ از همان روز نخست که خداوند نام هر جفت عاشقی را بر گلبرگ نگاه فرشته نگهبان عشق، کنار هم نوشت ما به نام هم بودیم این راز را خدا می دانست و کلامی زلال تر از آیینه که در انتهای شب فاصله محرم دلتنگی های مشترکمان بود. ما به نام هم بودیم؛ مثل عطر پراکنده در هوای غروب که هر عابری را به پای بوته یاس، کنار کوچه می کشاند مثل روشنای مهتاب پشت پنجره که در چشم های بیدار از شوق گریه، نقاب از چهره برمی اندازد. ما به نام هم بودیم؛ زیرا وقتی انار دلم در تلاقی آن نگاه پاک و نجیب ترک خورد و دانه های سرخ رنگ آن بر دامان مهر و لطف تو فرو ریخت تو دست بردی و آن دانه انار بهشتی را برداش...