هفته سی و هفتم
دخترکم، فرشته نازم، قربون اون قد و بالای نازت برم من.
خبرای خوب خوب دارم برات. اتاق قشنگت آماده شده و مامانی امشب ساک لوازم شما رو هم آماده کردش و دیگه همه چیز برای اومدن قشنگترین هدیه الهی ما مهیا شده، وااااای مامانی باورت نمیشه چقدر دارم لحظه شماری میکنم تا زودتر در آغوشت بگیرم و بوی بدنت رو استشمام کنم.
خیلی شبا از ذوق دیدنت و اومدنت خواب به چشمام نمیاد. اینقدر توی رویاهای خودم غرق میشم که وقتی به ساعت نگاه میکنم میبینم که نزدیکای صبح شده و من شاید روی هم دو ساعتم نخوابیدم.
البته هرچند که همه دائما بهم تذکر میدن که بهتره قبل اومدن شما فسقلی من حسابی بخوابم تا بتونم بعد از اومدنت حسابی بهت برسم. اما خوب چکار کنم نمیتونم حتی یک لحظه هم بهت فکر نکنم.
امیدوارم این چند هفته هم به زودی بگذره و این انتظار به پایان برسه.
خیلی خیلی دوستت دارم عزیزکم