آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

روز نوشت...

1390/6/22 8:13
نویسنده : مامانی
448 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم. خوبی مامانی؟

امروز بازم نوبت دکتر دارم، اما اینبار با دفعات قبل یکمی فرق داره. قرار امروز اگه خدا بخواد خانم دکتر برام نامه مرخصی بنویسه و به امید خدا از اول مهر من و شما بریم مرخصی.

فقط از خدا میخوام جور بشه و تو هم با اون قلب ناز و کوچولوت دعا کن، دعا کن بالاخره بعد از گذشت چندین ماه من موفق بشم برم استراحت کنم.

این روزا خیلی خسته ام هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی.

آخه مامان جون( مامان بابا علی) یکمی ناخوش احواله و عمل کرده، من و بابایی همش بدو بدو داشتیم و من نتونستم خوب استراحت کنم.خمیازه

عزیز جونم ( مامان خودم) طفلکی اونم نا خوش احوال هستش!!!ناراحت

خدایا شکرت، حکمتت رو شکر . من که نمی دونم چرا تو یک همچین اوضاعی باید کارها اینجوری پیش برن ولی به درگاهت دعا میکنم خیلی زود حالشون خوب بشه.

شما دختر ناز و خواستنی هم یکمی نا آروم شدی. چون من فرصت ندارم که خوب استراحت کنم ، دائما در حال وول خوردن و اعتراض کردنی حتی زمانی که مامانی خوابه!!!

اینقدر وول می خوری که من دائما احساس ضعف دارم و مجبورم بخورم، برای همینم توی 40 روز اخیر حدودا 4 کیلو اضافه کردم!تعجب

نمی دونم عصری خانم دکتر قراره چه عکس العملی نشون بده!منتظرنیشخند

منم تصمیم گرفتم از اول مهر برم مرخصی تا بتونم هم به خودم بیشتر برسم و استراحت کنم و هم به عزیز جون رسیدگی کنم.

دختر گلم ازت می خوام خیلی خیلی برامون دعا کنی. باشه نفس مامان!

خیلی خیلی دوستت دارم گلکم. بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم نازنینم.kiss.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمیرا مامان ترنم
23 شهریور 90 12:47
سلام به آیسا خانم و مامان گلش. ایشالله این روزای خوش به خوبی میگذره و مامانی میتونه نی نی گلشو توی بغلش بگیره.سمیه جون تا میتونی بخواب چون وقتی که این خانمی پاشو به این دنیا بزاره دیگه از خواب خبری نیست :
خاله سحر
26 شهریور 90 11:37
سلام آبنبات خالهمامانی راست میگه یه خورده کارا گره خورده ایشاا... به خوبی و خوشی تموم بشن.تو هم دعا کن آبنباتم
عزیز جون
27 شهریور 90 11:49
سلام مغز بادومم.ایشاا... همه چی به خوشی سپری بشه وتو به دنیای بزرگو بزرگتر پا بذاری و امیدوارم اون لحظه ها همیشه برایت شیرین باشد