آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

یک تجربه خیلی جدید و به یادموندنی

1390/5/11 9:49
نویسنده : مامانی
445 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم امروز اولین روز از پربرکت ترین ماههای خداست. ماهی که همه مهمون خدا هستن و خدا به بهترین حالت ممکن برای بنده هاش میزبانی میکنه.

امروز همه جا یک حال و هوای خاصی پیدا کرده و همه مسلمونا با روزه داریشون به نوعی از نعمتهای بی پایان خدا ، قدردانی میکنن.

ولی امسال من به خاطر وجود یک فرشته کوچولو که تو دلمه نمی تونم روزه بگیرم، آره عزیزم امسال و احتمالا سال دیگه روزه به من واجب نیستش. چون تو نازنین نباید بدون تغذیه بمونی.

حالا بذار از اون تجربه جالبم برات بگم، دیشب بعد از اینکه بابایی اومد خونه و افطار کرد( بابایی یک روز جلوتر به پیشباز ماه رمضون رفته بود). منم نمازم رو خوندم و با بابایی کنار هم نشسته بودیم. تو خیلی وول می خوردی و دست و پات رو تکون میدادی.

یک دفعه پهلوی سمت راستم درد عجیبی توش پیچید وقتی دستم رو به طرف پهلوم بردم ، متوجه یک چیز خیلی جالب شدم، باورنکردنی بود انگشتات اومد تو دستم!!!!!!تعجبتعجب

اولش فکر کردم خیالاته ، وقتی از بابایی خواستم که اونم دستش رو بذار رو پهلوم، بابایی با تعجب بهم نگاه کردو گفت دستشه!!!!!

دوتاییمون کلی ذوق زدیم و باورت نمیشه تا چند دقیقه ای تو آسمونا بودیم.

 الهی فدای دست و پای ناز و کوچولوت بریم ما.

خداییش خیلی خیلی برامون جالب بود. دختر عزیزم این رو بدون که تو خیلی شیطون و ناقلا هستی ، هر روزی که یکم کمتر از قبل تکون می خوری و آرومتر هستی ،مامانی یکم نگرانت میشه. آخه تمام دلخوشی های فعلی من همین وول خوردنت و قل زدنت هست عزیز دلم.

دختر نازم ، فرشته کوچولو با اون روح پاکت برای من و بابایی هم دعا کن. دوست داریم نازنینم.

Hearts

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

هدی
11 مرداد 90 12:35
الهی ، سمیه جون عجب نی نی شیطونی داری .
عزیز جون
11 مرداد 90 12:53
داماد و دختر گلم،امیدوارم همیشه شاد و خرم باشید بی صبرانه منتظره نوه گلم هستم.ایسا جون دوست دارم دخترم سمیه جون این حس قشنگ رو بهت تبریک میگم
خاله سحر
11 مرداد 90 12:54
ایسا جون به خالت رفتیا خیلی شیطونی خیلی خیلی دوست دارم
مامان ریحانه
11 مرداد 90 14:21
http://mamanschool.niniweblog.com/post168.php
مامانی
12 مرداد 90 9:29
مامان گلم و آبجی سحر و هدی جونم واقعا از لطفتون ممنونم.
مامان ابوالفضل
12 مرداد 90 18:03
سلام وای چه جالب خیلی تجربه ی بامزه ای بود براتون خوشحالم