روز نوشت...
سلام به روی ماه دخملک نازم.
الهی فدات بشم مامانی،این روزا حسابی شیرین شدی. کم کم داری به ما و محیط اطرافت عادت میکنی .خوابت منظم تر شده و خدا رو هزار بار شکر کولیک نوزادیت خیلی کمتر شده.
عادتهای خیلی جالب و باحالی داری.مثلا وقتی خیلی ناآروم میشی و از شدت بی خوابی اذیت میشی تنها صدایی که آرومت میکنه، صدای هود آشپزخونه هستش. حتی حاضری ساعتها بهش زل بزنی و نگاهش کنی( البته با دور تند).
در مقابل خوابیدن هم خیلی مقاومت میکنی، تا آخرین لحظات تلاش خودت رو برای بیدار موندن میکنی که مبادا تو خواب باشی و اتفاقی بیافته و تو بیدار نباشی!
شبها قبلا زودتر از 1:30 نمیخوابیدی که الان شکر خدا به 12 تقلیل پیدا کرده.
اما بازم حتی ساعت 12 شب هم سعی میکنی تا آخرین حد برای بیدار موندن تلاش کنی. میتونم بگم به سختی می خوابونیمت و با کوچیکترین صدا، نور یا حرکتی بیدار میشی.
نیمه شبا به جای گریه کردن و اعلام گرسنگی کردن از صدای ملچ و مولوچ کردنت بیدار میشیم . با چشمای بسته آنچنان دستت رو میخوری که نگو.
خیلی خوابت سبکه و گاهی اوقات کوتاه.
اما شکر خدا با وزن گرفتنت ، خیالمون از بابت سلامتیت راحته. نی نی تپلی من هر کس شما رو میبینه کلی از لپات تعریف میکنه، آخه واقعا لپات تپل و خوردنی هستن.
انگاری دو تا کشک گنده کردی تو دهنت و قصد خوردنشونم نداری.
آیسا جونم تا به الان با همه ی سختیها و شیرینی ها 2ماه و 17 روز گذشته و من خیلی خوشحالم که تو در جمع ما هستی . وقتی عین فرشته ها خوابیدی دلم می خواد درسته بخورمت مامانی. خیلی ناز تر و خواستنی تر میشی.
راستی جالبه این رو بدونی که با اینکه خیلی با نمک میخندی اما به قول من روی سایلنتی و بی صدا میخندی.
فقط دهن نازت رو باز میکنی و لبخند به لب میاری( در ضمن خیلی سخت میشه شما رو خندوند) بیشتر به حرکات و کارهای ما دقت میکنی و گاهی اوقاتم بهمون میخندی ناز گلم
من برم که الان داری دست و پا میزنی و میخوای بغلت کنم. به امید روزی که بزرگ بشی و خودت این خاطرات رو بخونی و لذت ببری عزیزم.
دوستت دارم خیلی زیاد