هفته سی و نهم
سلام نفس مامان و بابا. چطوری فسقلی جونم؟
بازم یک هفته دیگه شروع شد، اما با این تفاوت که این هفته شاید هفته آخری باشه که از انتظار می نویسم. آخه شمارش معکوس شروع شدش. اگه تا حالا هفته ها و روزها رو معکوس میشمردم حالا باید ساعت ها رو معکوس بشمرم.
هر لحظه ممکنه تصمیم بگیری بیای تو بغلمون و برای همیشه پیشمون باشی. بذار برات از این روزا بگم، حسابی بزرگ شدی و دیگه داری به سختی تو دل مامانی میمونی و تحمل میکنی.
همه منتظرت هستن و دائما از مامانی دارن احوالت رو میپرسن. منم با دقت تمام چندین بار ساکت رو باز کردم و همه چیز رو چک کردم که چیزی از قلم نیوفتاده باشه.
همه هوش و حواسم رو جمع میکنم و فقط به حرکتهات دقت میکنم که مبادا کم بشن. آخه شما شیطون خانم یکبار حسابی تو دل مامانی رو خالی کردی و مامان مجبور شد بره ازت نوار قلب بگیره تا خیالم راحت بشه.
بازم خدا رو شکر که همه چیز نرمال بودش.
خلاصه دختر گلم این هفته ممکنه هفته آخر باشه و مطلب بعدی رو از اولین روز تولدت برات بنویسم.
الهی قربون دست و پای نقلیت برم زودتر قدم رو چشمامون بذار و ما رو از چشم انتظاری در بیار فدات بشم من.