شش ماه از مهمون دل مامانی بودنت گذشت
دختر ناز و دوست داشتنی من، بازم یکماه دیگه از ماههای شیرین و به یادماندنی باهم بودنمون گذشت و من به روز در آغوش کشیدن تو نزدیک و نزدیک تر میشم.
درسته هنوز حدود 90 روز تا زیباترین لحظه ی زندگیمون مونده، اما هر روز عشقمون از قبل نسبت به تو بیشتر میشه .
آخه با هر روز با بزرگتر شدنت و ابراز وجود کردنات دل من و بابایی و همه ی اطرافیانمون رو ، تصاحب کردی.
این روزا وقتی من و بابایی قربون صدقت میریم و نوازشت میکنیم، تو هم نازت بیشتر میشه و جواب نوازشهای ما رو با تکون دادن دست و پای نازنینت جواب میدی و اشک شوق رو توی چشمهای ما میاری.
خدا رو شکر میکنم که هستم و تونستم باعث بودن یک موجود دیگه باشم.
از اینکه خدا لیاقت مادر شدن رو در من قرار داده ، هزاران بار سپاس گذارم.
این روزا با تمام خاطرات شیرینش میگذره و من خوشحالم که میتونم کاتب این خاطرات باشم.
دختر نازنیم ، بی صبرانه در انتظار دیدن اولین خنده تو ماه آسمون زندگیمون هستیم و برای آمادنت لحظه شماری میکنیم.
از اینکه یک ماه دیگه هم به سلامتی و خوشی گذشت خیلی خوشحالم و خالق یکتا رو سپاس گذارم.
به امید اون روزی که توی خاطراتم از زیباترین لحظه ، تولد زیباترین فرشته کوچولو بنویسم و حس مادر بودنم رو بیان کنم .