تولد تولد تولدم مبارک
امروز یکی از قشنگترین و به یادماندنی ترین روزای تابستانی هستش.
یکی بود یکی نبود ، 25 سال پیش در چنین روزی یک دخمل کوچولوی نازنازی، چشماش رو به روی دنیا باز کرد و دل مامان و باباش رو شاد کرد و حالا بعد از گذشت 25 سال همون دخمل کوچولو بزرگ شده و تو دلش یک نی نی داره و منتظر هست تا نی نی دخملی که تو دلشه به زودی بدنیا بیاد و دل مامان و باباش رو شاد کنه.
آره ملوسک من ،امروز تولد من ( مامانی) هستش
این ماه یک ماه پر تولده. آخه چون 5تیر تولد بابای خودم و 18 تیر هم تولد بابای علیرضاست.
قرار شدش عصر که شد من و تو و بابایی با خانواده ی من و بابایی همه دور هم جمع بشیم و یک جشن کوچولو بگیریم. وای اگه بدونی چقدر سورپراز شدم.
یک عصرونه سبک درست کردم و همه قرارمون توی پارک مادر بود وقتی رسیدیم اونجا همه بودن و کلی تدارک دیده بودن. کلی کادوهای خوشکل خوشکل بهم دادن که کادوی بابا علیرضا از همه قشنگترین و ارزشی تر بود یک دستبند طلا از همون خوشکلایی که چند وقتی بود دنبالش بودم
دست بابا علی درد نکنه. خلاصه خیلی بهم خوش گذشت و یکی از به یادماندنی ترین جشن تولدهای من بود.
بازم از بابایی بخاطر تمام هماهنگی هایی که کرده بود و کل زحمتهایی که کشیده بود تشکر میکنم و بی صبرانه در انتظار تولد دخمل ناز خودم هستم
دخمل مامان دوست دارم تولد تو هم پیشاپیش مبارک عزیزم