آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آیسا، ماه آسمون زندگی ما

اولین سفر جنوب

1393/2/17 16:22
نویسنده : مامانی
1,028 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازگلم. خوبی فرشته ی بانمکم؟

این روزها که گذشت یه تجربه کاملا جدید و در عین حال پرخاطره داشتی.

از اونجایی که نشد توی گردش ایام عید به سفر بریم و  قرار هستش بعد ماه رمضون خاله سحر ازدواج کنه ، تصمیم گرفتیم برای خرید به جنوب سفر کنیم که هم گردشی کرده باشیم و هم یکمی خرید کنیم .

وقتی حرف از سفر رو با خانواده هامون در میون گذاشتیم آقاجون شما هم کلی استقبال کردن. ولی چون مامان جون باید میرفتن سرکارشون نتونستن باهامون بیان.

خلاصه سفر جنوبمون رو شروع کردیم و مستقیم با ماشین از طرف دریا رفتیم قشم.

کلی از دیدن دریا ذوق زده شده بودی.

وقتی با هم با قایق رفتیم دیدن دلفین ها اینقدر برات جذاب بود که همش با هیجان در موردش صحبت میکنی.

سوار قایق شدیم و دور جزیره هنگامه شروع به گردش کردیم تا بتونیم دلفین ها رو پیدا کنیم. بعد از کلی گشتن به پیشنهاد آقای ناخدای قایق رفتیم ساحل نقره ای . کل شنهای لب ساحل رنگ نقره ای بود. که یکم از اون شنها رو با خودمون برای یادگاری برداشتیم از لب ساحل.

بعدشم با قایق رفتیم طرف ماهی های رنگی که فوق العاده زیاد و زیبا بودن. وقتی داشتی بهشون بیسکوییت میدادی اینقدر زیاد بودن که کل اطراف قایق رو گرفته بودن و دیگه اب دریا به چشم نمیومد.

بعد با تماس یکی دیگه از قایق سوارهای دیگه از جای دلفین ها باخبر شدیم. رفتیم بطرفشون.

وااااای باور نکردنی بودن. چندین دسته از دلفینها که حدودا گروه های 10 تا 15 تایی بودن. کوچیک و بزرگ. خیلی قشنگ و چشم نواز. از نزدیک قایق و اطرافش رد میشدن و انگاری زیادی اجتماعی بودن. چون دایم اطراف قایق ها پرسه میزدن.

خلاصه یک خاطره جذاب برات تو ذهنت موند.

وقتی توی پاساژهای قشم و درگهان برای خرید میرفتیم فقط عاشق این بودی که برات ماشین دستی بگیریم و توی اونا سوار بشی و با ما از این مغازه به اون مغازه بری.

این وسط خدا خیری به اقاجون بده که کلی سرگرمت میکردن تا من و بابایی فرصتی برای خرید داشته باشیم.

یک لباس خوشکل و مامانی سفید صورتی برای مراسم ازدواج خاله سحری برات خریدیم که خیلی بهت میاد . بعد از کلی گردش و خریدراهیه کرمون شدیم.

وقتی رسیدیم به خونه مامان جون اینا با تمام احساساتت از سفر ودریا و دلفینهایی که دیده بودی برای بقیه خاطره تعریف میکردی.

خوشحالم که خاطرات شیرین برات ماندگار شدن.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)