راوی کوچولوی خونه ی ما
دختر ماه خوشکلم. از وقتی که دیگه بزرگ شدی و نحوه ی خوابت عوض شده دیگه مثل سابق نمیخوابی.
هر شب بعد از کلی بازی کردن و شیطونی کردن میری توی اتاق و از من یا بابایی میخوای که همراهیت کنیم.
بعد شروع میکنی به زبون دلبرونه ی خودت برامون قصه تعریف میکنی و هر دفعه هم سعی میکنی یک داستان جدید از تخیلات خودت برامون بگی.
همیشه اول داستانت رو با این جمله شروع میکنی که : " یکی بود هیچکی نبود، جز خدا هیچکی نبود و...."
از قصه شنل قرمزی خیلی خوشت میاد و هر شب یک بار این داستان رو برامون تعریف میکنی و کل جزیات رو تا یادت باشه برامون میگی .
البته من صدات رو برات رکورد کردم که چقدر خواستنی و با نمک حرف میزنی خانم کوچولوی مامانی.
یکبار هم که داشتم صدات رو رکورد میکردم متوجه شدی دارم با گوشیم صدات رو رکورد میکنم ، تا یک مدت خوشت اومده بود و همش میگفتی مامانی صدام رو بیار تا ضبطش کنم میخوام برام بمونه.
این هم راوی کوچولوی خونه ی ما ، که شبها برامون داستان های جور واجور تعریف میکنه و هر بار هم وسط تعریف کردناش کلی اب میل میکنه قبل از خواب.
دختر ناز و باهوشم خیلی دوستت دارم و از خدا میخوام همیشه و در همه حال حافظت باشه عزیز دل مامانی